There was sadness in her, of course, but she didn't wish to crack like fine china either. She could not wither away. In the world of the living, one must live. And had this not been her wish? To live. Truly live
Original Titel: Gods of Jade and Shadow
Author: Silvia Moreno-Garcia
First published July 23, 2019
Rate: 3.91
کاسیوپیا تمام عمرش رو بهخاطر اعمال والدینش برده پدربزرگ ثروتمندش بوده و از طرفی پسرعموی متکبرش هم هیچ فرصتی رو برای اذیت کردنش از دست نمیده. با این حال، رویای زندگی در جایی دور از شهر کوچکش تو جنوب مکزیک رو در سر میپرورونه. زندگیای که بتونه اسمش رو بذاره زندگی خودش.
این زندگی رویایی به اندازه ستارهها دور بهنظر میرسه تا روزی که یک جعبه چوبی مشکوک تو اتاق پدربزرگش پیدا میکنه. اون رو باز میکنه و این میشه که تصادفا مایان، خدای مرگ، رو آزاد میکنه و مایان ازش برای پس گرفتن تاج و تخت از برادر خیانتکارش کمک میخواد. شکست در این ماموریت به معنی مرگ کاسیوپیا و پیروزی به معنی محقق شدن رویاهاشه.
کاسیوپیا با همراهی خدایی عجیب و غریب، ماجراجوییای رو آغاز میکنه که اون رو از جنگلهای یوکاتان به سرزمین درخشان مکزیکوسیتی و اعماق تاریکی دنیای زیرین مایان میبره.
جز محبوبترین کتابهامه و بخشی از دلیل این علاقه، احساس آشنایی عمیقه. من رو یاد داستانهایی میاندازه که وقتی کوچکتر بودم مادرم برام تعریف میکرد. ذهن من همیشه ناآروم بوده و روایتهای مادرم، دنیای اطرافم رو توی سکون فرو میبرد و خشکم میزد. اینطور نبوده که هیچوقت لبه تیز شمشیر رو لای ابریشم پنهان کنه و کابوسها رو به شیرینی رویا بدل کنه. در واقع وحشیانه و قاطع داستانهایی حقیقی و در عین حال از سرزمین خیال تعریف میکرد. راستش موقع خوندنش داشتم صدای مادرم رو توی ذهنم میشنیدم. البته ویژگی مشترک تمامی نوشتههای مورنو-گارسیا اینه که احساس نمیکنی داری یک متن میخونی، بلکه احساس میکنی داره برات بیان میشه.
خوب، از این بگذریم- من جدی عاشقش این کتابم! یک خدای کاریزماتیک (Purple hearts for you 💜 💜 💜 💜 💜 💜 💜 💜 ) با داستانی شگفت انگیز، کار شده، شادیآور ولی غمانگیز، تخیل بیعیب و نقص نویسنده، اسطوره شناسی و همینطور تاریخ و فرهنگ مکزیک. طراحی کاراکترها خیلی خوبه و قهرمان داستان از همون اول قلب شما رو میدزده. حتی مارتین با وجود اون همه نفرت انگیز بودنش هم جالب بود و بخشهایی که اون روایت میکرد رو دوست داشتم. و رمنس؟ رمنس خیلی زیبایی داشت و جز کاپلهای مورد علاقهامه. پایانش از دید من فوق العاده بود، اما این احساس دلخراش که دلت باز هم ادامه داستان رو میخواد براش وجود داره. راجع به قلم مورنو-گارسیا قبل هم گفتم. فضای نوشتههاش کاملا ملموس، واقعی و واضحه. جا داره بگم جز کتابهای موردعلاقه ریک ریوردن هم هست.